به گزارش شهرآرانیوز؛ پاییز سال ۱۳۵۷ بود. شبهایی که حکومت نظامی، آدمها را خانه نشین کرده بود و پشت بام خانه ها، تریبونی برای فریاد ظلم ستیزی بود. صدای ا... اکبر از غرب میآمد و به شرق میرسید. از شمال شهر میریخت و به جنوب شهر سرازیر میشد. فریدون خشنود، هم یکی از بام نشینان شباهنگام پایتخت بود. آهنگ ساز بود و ملودی متحد و منسجم فریادها، برایش تداعی ترانهای بود که متولد نشده بود، اما به سرعت در حال شکل گرفتن بود. از عظمت و یکرنگی نوای مردم شهر، به قطعهای رسید که درآمد آن در فضای دشتی بود. گاه نقبی به ملودیهای گیلکی میزد و گاه گوشهای به نواهای ترکی داشت.
از پهنه هزاررنگ مردم برخاسته بود و تجلی فولکلورهای گوناگون بود. حسین سرافراز که بر ملودی فریدون خشنود ترانهای نوشت، همه چیز برای خلق یک سرود انقلابی آماده بود جز خواننده. خوانندهای که صدایش ناآشنا باشد. حزن و شجاعتی توأمان چاشنی قدرت آوازش باشد و اعتقاد و ارادت قلبی اش به انقلاب در صدایش تجلی پیدا کند. رضا رویگری، اولین و آخرین گزینه بود.
پیشنهاد خوانندگی را با پرسشی کوتاه پاسخ داد: «ساخت سرود؟ در شرایط فعلی؟» شرایط عادی نبود. نوازندگان از همکاری طفره میرفتند و استودیوها به دلایل امنیتی خود را کنار کشیده بودند. در این بین رحیم شب خیز، تنها کسی بود که با گشاده رویی درهای استودیو صبا را به روی خشنود و رویگری باز کرد. استودیو صبا در خیابان فلسطین بود. طبقه منفی یک پاساژی که درهای آن پس از تعطیلی بسته میشد و هر صدایی در طبقه زیرین آن محبوس بود. از غربت و دستهای خالی این تیم سه نفره همین بس که برای ساخت آهنگ محدود شده بودند به تعداد طبل و سنج و زنجیر که در کیسههایی به شکل مخفیانه به استودیو منتقل میشدند.
آن صدای پیش زمینه سرود که استوار و با صلابت الله الله میگوید، حاصل بارها هم خوانی فریدون خشنود و رضا رویگری است که هیچ گروه کُری شجاعت همکاری با آنها را نداشت. ضبط که با احوالات اشک آلود و خالصانه تیم تمام شد، کار تکثیر نوارکاستها در خانه خشنود با دستگاه سونی کوچکی آغاز و کاور کاست طراحی شد و روزها مخفیانه میان مردم در دانشگاهها و مساجد دست به دست چرخید تا جایی که رفته رفته صدای رویگری از بلندگوی راهپیماییها پخش شد. حالا هزاران نفر، هم خوان گروه کر دونفرهای شده بودند که به سرعت در حال رسوخ در قلبها بود.
رضا رویگری از اواخر دهه ۴۰ بازیگر بود. تئاتر کار میکرد و کمابیش برابر دوربین حاضر میشد. اما پس از این اثر، دست کم تا دهه ۶۰ او را به خواننده سرود الله الله میشناختند. دهه ۶۰ اوج رشد بازیگری اش بود. «عقابها (۱۳۶۳)» و «یوزپلنگ (۱۳۶۴)» اثر ساموئل خاچیکیان، «اجاره نشین ها» اثر مهرجویی (۱۳۶۵) و «کانی مانگا» اثر سیف ا... داد (۱۳۶۶) روند صعودی درخشش او بود.
بعدتر نقشهای فرعی متعددی را تقبل کرد و به موازات آن خوانندگی را هم ادامه داد. سه آلبوم موسیقی با نامهای «کازابلانکا»، «از عشق گفتن» و «غوغا» را تولید کرد و در تهران و خارج از ایران کنسرت گذاشت. از همان کودکی هم علاقهمند به نقاشی بود که اگر مهیا کردن ابزارآلاتش ساده بود شاید مسیر زندگی اش به بازیگری نمیرسید. اما نقاشی را هم کمابیش ادامه داد و نمایشگاه هایش را برگزار کرد. دهه هشتاد هم با بازی در فیلم «بوتیک»، نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مکمل مرد در سال ۸۲ شد و با ایفای نقش کیان ایرانی در مجموعه «مختارنامه» در سال ۸۹ برای همیشه در یادها ماندگار شد.
او که در کارنامه هنری خود بیش از ۵۷ اثر سینمایی، ۶۵ اثر تلویزیونی و سی نمایش صحنهای به جا گذاشته، در سالهای اخیر بر اثر عوارض سکته مغزی، از عرصه بازیگری جامانده و به ندرت با نقشهایی کوتاه برابر دوربین حاضر میشود. او آخرین بار در فیلم شادروان (۱۴۰۰) با نقشی کوتاه بر پرده سینماها حاضر شد، اما همچنان در میان مردم و هوادارانش محبوب است و هرسال در چنین ایامی به صلابت همیشه با بازپخش ترانه ماندگار الله الله ، قلب میلیونها ایرانی را به یکدیگر گرم و نزدیک میکند.